عقیده به ظهور مصلح و آمادگی برای یک انقلاب جهانی، آنقدر حیاتی و لازم بوده است که پیشوایان دینی انتظار را استراتژی مهم این برههی تاریخی دانسته و حکم و دستور به آن در دوران غیبت دادهاند. اهمیت و ضرورت دورهی انتظار را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد:
الف - توجه به معنا و حقیقت انتظار، دریچهای است برای رسیدن به این مهم. همانطوری که قبلاً به طور کامل بحث شد، انتظار یک دورهی آمادهسازی و زمینه سازی است و هر انقلاب و حرکتی که این دوره را پشت سر نگذاشته باشد ابتر و ناقص و بیثمر خواهد بود. ما کسانی را میبینیم که به پا ایستادهاند و راه افتادهاند، ولی دوره انتظاری نداشتهاند. گویا چیزی نمیخواستهاند و تنها بر اساس جوّ محیط و جریان حاکم به رفتن وادار شده بودند. اینها بدون انتظار و بدون آماده باش در گامهای اول گرفتار شدهاند و به خودخوری و فرار از خویشتن رسیدهاند و آخر سر در زیر فشار ابهامها و اشکالها، در مرحله فکر و اعتقاد، در مرحلهی ظرفیت و تحمل، در مرحلهی طرح ریزی و در مرحلهی عمل، از کمبود امکانات گرفته تا نیازهای اقتصادی و نیازهای تخصصی و علمی و حتی آمادگی بدنی و توانایی جسمی، در زیربار این فشارها و ابهامها، به انزوا و فرار از کار و جدایی از عمل روی آوردهاند. طبیعی است آنها که عمل زده بودند، بعدها با نفرت، عرفان زده، فلسفه زده و علم زده و کلاس زده هم بشوند و به دنبال پناهگاهی بگردند. که باز هم طبیعی است که به پناهی نرسند و سرگردان بمانند.
این خاصیت انتظار است که تو را وادار میکند تا کمبودها را حدس بزنی و برای تأمینش بکوشی و این خاصیت انتظار است که تو را به آمادگی و حضوری میرساند که ما نعمها را بشناسی و برای رفعشان، برنامه بریزی. آنجا که آدم میبیند آدمهایی استخواندار پس از سالها تحصیل چگونه سر در گم هستند و نمیدانند چه کنند و خسته و رنجور و آزرده و سر در لاک شدهاند با پرسش رو به رو میشود علت انزوا و خستگی اینها همان نداشتن دورهی انتظار است. اینها ندیده آمدهاند و طبیعی است که با دیدن مشکلات، متحیر و سرگردان شوند یا اینکه تجدید نظر دوباره داشته باشند و از اساس، کارشان را درست کنند و بنیادی پیش بیایند.
ب - از طرفی، ضرورت و اهمیت دوره انتظار را میتوان از لابهلای صفحات تاریخ نیز به دست آورد.
پس از رحلت رسول اکرمصلی الله علیه وآله و شهادت امیرالمؤمنینعلیه السلام و سیدالشهداعلیه السلام تابه امروز، ریشه تمام حرکتها و نهضتهای شیعی علیه باطل و استثمارگران، همین فلسفهی اجتماعی انتظار و عقیده به ادامهی مبارزه تا پیروزی حق بوده است. این امر چنان مورد توجه بزرگان دین قرار گرفته تا آنجا که یکی از معیارهای پذیرش اعمال معرفی شده است. از مهمترین رازهای نهفتهی بقای تشیع همین روح انتظاری است که کالبد هر شیعه را آکنده ساخته و پیوسته او را به تلاش و کوشش و جنبش وامیدارد و مانع از نومیدی و بی تابی و افسردگی و درماندگی او میگردد. این تأثیر آنقدر ملموس و کارساز بوده که اسلام پژوهان غربی نیز از آن گفتوگو کردهاند.
((هانری کربن))؛ اسلام شناس شهیر فرانسوی میگوید:
...مفهوم غیبت، اصل و حقیقت غیبت هرگز در چارچوب درخواستهای دنیای امروز در معرض تفکر عمیق قرار نگرفته است... معنای این امر به عقیدهی این جانب، چشمهای بی نهایت و ابدی از معانی و حقایق است... معنویت اسلام تنها با تشیّع، امکان حیات و دوام و تقویت دارد و این معنا در برابر هرگونه تحول و تغییری که جوامع اسلامی دستخوش آن باشند، استقامت خواهد کرد. امام زمان، مفهوم اعلائی است که مکمل مفهوم غیبت است، ولی کاملاً به شخصیت امام غایب، مرتبط است. اینجانب، مفهوم امام غایب را با روح غربی خودم به گونهای نو و بکر، احساس و درک میکنم و چنین به تفکر و دلم الهام میشود که رابطهی حقیقی آن را با حیات معنوی بشر، وابسته میدانم.
((جیمز دار مستر))؛ شرق شناس معروف فرانسوی در این باره میگوید:
در حلّه که نزدیک بغداد است همه روزه پس از نماز عصر، صد نفر سوار با شمشیر برهنه میرفتند و از حاکم شهر، اسبی با زین و برگ میستاندند و... فریاد میزدند که: تو را به خدا، ای صاحب الزمان! تو را به خدا بیرون بیا.
وی در جایی میگوید:
قومی را که با چنین احساسات پرورش یافته است، میتوان کشتار کرد، اما مطیع نمیتوان ساخت.
ج - در اهمیت دوران انتظار همین بس که دشمنان، آنرا مانع تسلط خود بر مسلمانان برشمردهاند: ((میشل فوکو، کلر بریر، در بحث مبارزه با تفکر مهدی باوری: ابتدا امام حسینعلیه السلام و بعد امام زمان (عج) را مطرح میکنند و دو نکته را عامل پایداری شیعه معرفی میکنند. نگاه سرخ و نگاه سبز در کنفرانس ((تل آویو)) هم افرادی مثل برنارد لوییس، مایکل ام جی. جنشر، برونبرگ و مارتین کرامر بر این بحث خیلی تکیه میکنند. آنها در تحلیل انقلاب اسلامی، به ((نگاه سرخ)) شیعیان، یعنی عاشورا و ((نگاه سبز)) شان یعنی انتظار میرسند. جملهی مشهوری دارند که ((اینها به اسم امام حسین قیام میکنند و به اسم امام زمان (عج)، قیامشان را حفظ میکنند.)) دشمن به اهمیت مدیریت شیعه آنهم زمانی که رهبر آن غایب و از نظرها پنهان است، پی بردهاند و به همین منظور اقداماتی در این رابطه انجام دادهاند و سناریوهای متعددی را جهت تضعیف و نابودی این اندیشهی مقدس طراحی کرده و متناوباً به اجرا گذاردهاند.
از آن جمله، دخالت مستقیم و حمایت از پروسهی ((شخصیت پردازی و مهدی تراشی))، تخریب پایهی فکری ((مهدی باوری)) از طریق ژستهای علمی و به ظاهر شرقشناسی، پرورش و حمایت از سرسپردههای داخلی مانند احمد کسروی، شریعت سنگلجی، سلمان رشدی و اخیراً احمد الکاتب، انتشار تبلیغات مسموم رسانهای، امپراتوری اهریمنی رسانههای استکباری و بمباران تبلیغاتی توپخانههای صوتی و تصویری ژورنالیستی نظام سلطه، یکی از قویترین ابزارهای کودتای فکری و شستوشوی مغزی تودههاست.
در واپسین دهههای قرن بیستم، هجومی از این نوع را علیه ایدهی ((ظهور مهدی موعود)) شاهد بودیم. در سال 1982 میلادی، سریالی با نام ((نوستر آداموس)) به مدت سه ماه متوالی از شبکهی تلویزیونی آمریکا پخش شد. این فیلم سرگذشت ستاره شناس و پزشک فرانسوی به نام ((میشل نوستر آداموس)) بود که نزدیک به 500 سال قبل میزیسته است. این سریال، پیشگوییهای وی را دربارهی آیندهی جهان به تصویر کشیده بود که مهمترین آنها پیشگویی وی دربارهی ظهور نوادهی پیامبر اسلام در مکه مکرمه و متحد ساختن مسلمانان و پیروزی بر اروپاییان و ویران کردن شهرهای بزرگ سرزمین جدید (آمریکا) بود.
هدف از این مانور تبلیغاتی، به تصویر کشیدن چهرهای خشن، بی رحم، ویرانگر و گرفتار جنون قدرت از مهدی موعود و تحریک و بسیج عواطف ملل غربی علیه اسلام و منجی موعود آن و در کوتاه مدت، بستر سازی روانی بود.
اگر مفاهیم صحیح واقعی واژهها درک شود، اشتباهات و سوء تفاهماتی که در شناخت مذهب و اهداف آن برای عدهای پیش آمده یا میآید، مرتفع و اهداف واقعی مکتب، روشن میشود. از جمله مفاهیمی که برداشتهای مختلفی از آن شده، انتظار ظهور و فرج مهدی موعود (عج) است. به همین خاطر شایسته است با کمی تأمل و درنگ، در این زمینه، کنکاشی داشته باشیم. انتظار از نظر ریشهی لغوی، به معنای درنگ در امور، نگهبانی، چشم به راه بودن و نوعی امید داشتن به آینده، تعبیر شده است. آن چه با مراجعه به کتب لغوی معلوم میشود، این است که انتظار یک حالت روانی به همراه درنگ و تأمل است. اما از این معنا میتوان دو نوع برداشت کرد. یکی اینکه، این حالت روانی و چشم به راهی، انسان را به عزلت و اعتزال و انزوا بکشاند و منتظر، دست روی دست بگذارد، وضعیت فعلی را تحمل کند و به امید آیندهی مطلوب، فقط انتظار بکشد.
برداشت دیگر، این است که این چشم به راهی و انتظار باعث حرکت، پویایی و اقدام و عامل عمل و آمادگی وسیعتر گردد. اینک سؤال این است که کدام یک از این دو معنا، مراد و مقصود بزرگان و رهبران دینی است؟ با مراجعه به متون روایی، مشاهده میشود که معصومینعلیهم السلام خیلی روشن و صریح با ارایهی تصویری مناسب از انتظار، روی برداشت اول، خط بطلان کشیده و برای اینکه هرگز آن معنا به ذهن مخاطب خطور نکند، به قسمت مهم و اساسی مفهوم انتظار اشاره کردهاند که انتظار، عمل است، آن هم افضل و بزرگترین اعمال یا عبادت است، آن هم محبوبترین عبادت و عمل. اساساً این یک قاعدهی عقلی و منطقی است؛ آن کس که وضعیت موجود را نمیپذیرد و تحمل نمیکند، در انتظار گشایش است: ((من انتظر امراً تهیّأ له)).
بنابراین، بعضی که انتظار را خاموشی و گوشهگیری و اعتزال و مذهب احتراز معرفی کردهاند و بدین وسیله، آن را مورد هجوم قرار دادهاند، به خطا رفتهاند؛ چون حقیقت انتظار را درک نکردهاند و تیری در تاریکی انداختهاند. کما اینکه آنها که انتظار را مذهب اعتراض معرفی کردهاند، آن هم اعتراضی که از سقیفه و از زبان علیعلیه السلام آغاز شد، به بیراهه رفتهاند. در برابر این نگاه، دو پرسش مطرح است. اول اینکه، دامنهی این اعتراض تا کجاست؟ تا رفاه، تا عدالت، تا عرفان، تا آزادی، تا شکوفایی و تکامل و یا.... دوم اینکه، پیآمد این اعتراض، چیست؟ چه باری بر دوش منتظر میگذارد و این نفی با چه اثباتی همراه میشود؟ در مورد پرسش اول باید بگوییم که آرمانهای دینی از تکامل و شکوفایی استعداد آدمی، بالاتراست؛ چون زمانی که انسان به تکامل هم برسد، باز مسأله این است که میخواهد در چه جهتی مصرف شود؟ رشد یا خُسر؟ این دو مسألهی اساسی بعد از تکامل و شکوفایی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودهاند:
الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه.
مردم معدن هستند مثل معدن طلا و نقره.
استفاده از معادن، سه مرحله دارد: اول، کشف؛ دوم، استخراج؛ سوم، شکل دادن. تا اینجا مرحلهی کمال و شکوفایی است، اما این آهن شکل گرفته که مثلاً به شکل اتومبیل درمیآید، جهت میخواهد. پس مرحلهی چهارم، جهت یابی این معدن، این انسان است. جهت به سوی کیست؟ به سوی پایینتر از خود و رضایت به زندگی حیوانی و همین حیات دنیوی؟ این تنزل است. انسان با کمترین مقایسه درمییابد که از حیوانات بالاتر است. در نتیجه، هدفی برتر مییابد؛ حرکت به سوی بالاتر از خودمان .این تحرک است، رشد است. بالاتر از من کیست؟ لابد آفرینندهی انسان که حاکم و خالق هستی است. و امامت، هدایتگر این حرکت و سیر صعودی است که بعد از مقام رسالت، به این مهم میپردازد و اکنون عَلَم این حرکت را باید در دستان پرمهر مهدی موعودعلیه السلام جستوجو کرد.
در مورد پرسش دوم هم باید گفت منتظر مهدی، آماده است و برای سلطان و تسلط مهدیعلیه السلام زمینهسازی میکند، چنانچه در حدیث آمده است: و یوطئون للمهدی سلطانه.
اهمیت این آمادگی و زمینه سازی را در پیام صادقانهی امام صادقعلیه السلام میتوان جستوجو کرد که در آن، به حداقل آمادگی، اشاره شده است:
لیُعدّن احدکم لخروج القائم و لو سهماً فان اللَّه اذا علم ذلک من نیته رجوت لان ینسی فی عمره حتی یدرکه و یکون من اعوانه و انصاره.
باید هرکدام از شما برای خروج قائم، آمادگی پیدا کند، اگر چه با تهیه کردن یک تیر باشد؛ چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیّت یاری مهدیعلیه السلام اسلحه تهیه کرده است، امید است که عمر او را دراز کند، تا ظهور او را درک کند و از یاوران مهدیعلیه السلام باشد.
از طرفی مهمترین لقب پیشوای منتظر، ((قائم)) است که برای احترام هنگام شنیدن آن، قیام لازم است، لیکن حکمت اجتماعی این احترام نیز ما را به معنای حقیقی انتظار رهنمون میسازد و در واقع، انسان منتظر با این حرکت خود میخواهد نشان دهد که در حال آمادگی برای قیام و مبارزه و جهاد است. بعضی به اشتباه فکر میکنند که همهی کارها خود به خود و بدون زمینه سازی و آمادگی درست میشود. در حالیکه هیچگاه بنای عالم بر این استوار نبوده که کارها خود به خود درست شود و بدون هیچ رنجی و جهادی، مشکلات بشریت حل شود. جملات حکیمانهی امام باقرعلیه السلام در این مورد، جالب توجه است:
...قلت لابی جعفرعلیه السلام: انهم یقولون: ان المهدی لو قام، لاستقامت له الامور عفواً و لا یهریق محجة دم، فقال: کلا، و الذی نفسی بیده، لو استقامت لاحدٍ عفواً لاستقامت لرسول اللَّهصلی الله علیه وآله حین أدمیت رباعیته و شبّح فی وجهه کلاّ و الذی نفسیبیده حتی نمسح نحن و انتم العرق و العلق. ثم مسح بجبهته.
... به خدمت امام محمد باقرعلیه السلام عرض کردم: مردم میگویند چون مهدی قیام کند، کارها خود به خود درست میشود و به اندازهی یک حجامت، خون نمیریزد. فرمود:
هرگز چنین نیست. به خدای جان آفرین سوگند! اگر قرار بود کار برای کسی، خود به خود درست شود، برای پیامبرصلی الله علیه وآله درست میشد، هنگامی که دندانش شکست و صورتش شکافت. هرگز چنین نیست که کار خود به خود درست شود. به خدای جان آفرین سوگند! کار درست نخواهد شد تا اینکه ما و شما در عرق و خون غرق شویم)). آنگاه به پیشانی خود دست کشید.
اینک با توجه به معنای لغوی و روایات پیرامون انتظار و اقوال و انظار در این زمینه، میتوان گفت که انتظار نه احتراز است و گوشه نشینی و نه اعتراض و نفی طاغوتها. در واقع، اینها حالت روحی و روانی محض هستند، بلکه انتظار، عمل و اقدام است. پویایی و حرکت است. به همین خاطر در لسان روایات، انتظار بهترین و محبوبترین عمل معرفی شده است. حقیقت انتظار بسیار بالاتر از این محدودههاست. انتظار جنبهی اثباتی دارد؛ یعنی آمادگی و اقدام. منتظر فرزند محبوب و دلدار عزیز، اقدام مینماید و در خود و در محیط اطراف، نشان و اثر میگذارد. منتظر مهدی و قائم آل محمدعلیه السلام چگونه میتواند آماده نشود و زمینه سازی نکند. در حالیکه به شمشیر زدن در رکاب پیامبرصلی الله علیه وآله بر فرق دشمن تشبیه شده، اساساً انتظار خشک و خالی، به عبارت دیگر امید ذهنی به آنکه در جامعه تحقق یابد و آثارش آشکار شود، هیچگاه بهترین عمل نخواهد بود و این معانی، حاکی از حضور در صحنه و فعالیتهای علمی و کار و کوشش و زمینه سازی عینی است نه نیت بدون عمل و امید ذهنی بدون آثار عملی. پس انتظار به معنی آینده نگری، دگرگونی است و این دگرگونی به زمینه سازی، احتیاج دارد.
گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است؟
|
میگویند: والعصر ان الانسان لفی خسر. عصر، انسان کامل است، امام زمان(ع) است؛ یعنی عصارهی همهی موجودات. قسم به عصارهی همهی موجودات؛ یعنی قسم به انسان کامل.
عصر، هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی(ع) باشد یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه هدیعلیهم السلام و در عصر ما حضرت مهدی(ع) است. قسم به عصارهی موجودات عصر، فشردهی موجودات، آنکه فشردهی همهی عوالم است. یک نسخه است، نسخهی تمام عالم. همهی عالم در این موجود، در این انسان کامل عصاره شده است و خدا به این عصاره قسم میخورد.
حضرت مهدی(ع)، ابعاد مختلفه دارد که آنچه که برای بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست.
پیغمبر میخواست همهی مردم را علی بن ابی طالب(ع) کند، ولی نمیشد و اگر بعثت، هیچ ثمرهای نداشت الاّ وجود علی بن ابیطالب(ع) و وجود امام زمان(ع)، این هم توفیق بسیار بزرگی بود. اگر خدای تبارک و تعالی، پیغمبر را مبعوث میکرد برای ساختن یک چنین انسانهای کامل، سزاوار بود. لکن آن ها میخواستند که همه، آن طوری بشوند، آن توفیق حاصل نشد.
ماه شعبان، شب نیمهی شعبان دارد که تالی لیلة القدر است. ماه رمضان، مبارک است، برای این که لیلة القدر دارد. و ماه شعبان، مبارک است برای این که نیمهی شعبان دارد. ماه رمضان مبارک است، برای این که نزول وحی در او شده است یا به عبارت دیگر؛ معنویت رسول خدا،صلی الله علیه وآله وحی را نازل کرده است. و ماه شعبان معظم است برای این که ماه ادامهی همان معنویات ماه رمضان است. این ماه مبارک رمضان، جلوهی لیلة القدر است که تمام حقایق و معانی در او جمع است. و ماه شعبان، ماه امامان است که ادامهی همان است. در ماه مبارک رمضان، مقام رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به ولایت کلی الهی، بالاصالة تمام برکات را در این جهان بسط داده است و ماه شعبان، که ماه امامان است، به برکت ولایت مطلقه، به تبع رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم همان معانی را ادامه میدهد...
همان طوری که رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به حسب واقع، حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی(ع) نیز، همان طور حاکم بر جمیع موجودات است. آن، خاتم رسل است و این، خاتم ولایت. آن، خاتم ولایت کلی بالاصالة است و این، خاتم ولایت کلی به تبعیت است.
ماه مبارک رمضان که ماهی مبارک است، ممکن است برای این باشد که ماهی است که ولیّ اعظم، یعنی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم واصل شده و بعد از وصول، ملایکه را و قرآن را نازل کرده است. به قدرت او، ملایکه نازل میشوند. به قدرت ولیّ اعظم است که قرآن نازل میشود و ملایک نازل میشوند. ولیّ اعظم، به حقیقت قرآن میرسد در ماه مبارک و شب قدر و پس از رسیدن، متنزّل میکند به وسیلهی ملایکه - که همه تابع او هستند - قرآن شریف را، تا به حدی که برای مردم بگوید. قرآن در حد ما نیست، در حد بشر نیست. قرآن، سرّی است بین حق و ولیّ اللَّه اعظم که رسول خداست، به تبع او نازل میشود تا میرسد به این جایی که به صورت حروف و کتاب در میآید که ما هم از آن استفادهی ناقص میکنیم. و اگر سرّ ((لیلة القدر)) و سرّ ((نزول ملایکه)) در شبهای قدر - که الآن هم برای ولیّ اللَّه اعظم حضرت صاحب(ع) این معنا امتداد دارد - سرّ این ها را ما بدانیم، همهی مشکلات ما آسان میشود.
...ذوات مطهرهی معصومین از رسول خداصلی الله علیه وآله تا حجت عصر (عجلاللَّه فرجه) که مفاتیح وجود و مخازن کبریا و معادن حکمت و وحی و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصیلاند.
من خیلی ناراحت میشوم از این که مثلاً امام عصر(ع) را میگویند: سلطان السلاطین، خلیفة اللَّه است.
مقام مقدس ولیّ اللَّه اعظم و بقیة اللَّه فی ارضه ارواحنا لِمَقدَمِهِ الفداء که واسطهی فیض و عنایات حق تعالی است.
از پیغمبر گرفته تا امام عصرعلیهم السلام همه از گناه میترسیدند. گناه آنها غیر اینی است که من و شما داریم. آن ها یک عظمتی را ادراک میکردند که توجه به کثرت، از گناهان کبیره است پیش آنها.
سلام عزیزان امیدوارام حالتون خوب باشد همانطور که ما خود را از یاران و منتظران حضرت به حساب آوردهایم و جای حرفی باقی نگذاشتهایم، در حالی که حرفها بسیار است. جا دارد خود را دوباره ارزیابی کنیم و در فصل سنگ پزان تاریخ به بازخوانی دوبارهی خود بپردازیم، تا آن جا که تندبادهای شبهات و جامهای شهوات و حلاوت بدعتها ما را از مهدی فاطمه(عج) جدا نکند.
دورهی آخرالزمان، برگ آخر تاریخ و فصل سنگ پزان تاریخ دینی است. این فصل، سنگینترین فصلی است که بر اهل اعتقاد میگذرد. ما میوههایی داریم که در بهار میرسند، میوههایی نیز هست که در تابستان میرسند. میوههای بهار با یک نسیم گرم و سرد و میوههای تابستان با هوای گرمتری میرسند. اما میوههایی هم هست که در چلهی گرما و بارش آتش میرسند. باغبانان به فصل رسیدن این میوهها، فصل سنگ پزان میگویند. میوههایی هم که در باغ خدا هست، در مقام تمثیل، سنگ خوانده میشوند. فصل سنگپزان، روزهایی دارد به شدت گرم با آفتاب سوزان و شبهایی سرد، پرسوز و کشنده. در این فصل، فقط میوههایی که سنگین و سنگی هستند، میپزند و میرسند. در این فصل و در برابر هجوم خشن شبهات فکری، میتوان بیخیال بود و بیتفاوت گذشت تا آنجا که مشکلات، ما را محاصره کنند و میتوان به استقبال رفت و به ریشهها پرداخت و مزاجها را واکسینه کرد.
در این مصاف نابرابر، پیروزی از آنِ کسانی است که با بنیانهای فکری در برابر شبهات و با عشق بزرگتر در برابر شهوات الذین آمنوا اشد حباً لله و با توان استناد و تفسیر مستند در برابر بدعتها و تفسیر به رأیها، خود را مجهز نمایند.
کسانی که از سرچشمهها و ریشهها آغاز کردهاند و از اعماق کاویدهاند و انسان را نه در محدودهی هفتاد سال دنیا که در وسعت هستی دیدهاند و به ضرورت وحی و رسالت و اضطرار به حجت و امام رسیدهاند و با امام زمان (عج) خود آشتی کردهاند و از عشق و محبت به او سرشار شدهاند، میتوانند در برابر تمامی شبهات عتیق و جدید بایستند و سرود زیبای تؤتی اکلها کل حین باذن ربها را سر دهند و در راه او، هستی خود را فدا کنند و چشم به راه آمدنش باشند.
کور است چشمی که او را نبیند و ضرورت وجودش را که کلید معنای هستی است، نیابد. آنجا که تو نیستی، تاریخ هم رنگ میبازد.
من، تو را همراه آدم و نوح و ابراهیم دیدم و بشارت تو را از زبان رسول و علی و فاطمه و سجاد و صادق و عسکریعلیهم السلام شنیدم. بی تو، هستی بیروح و تاریخ، کلاف سردرگمی بیش نیست.
تو مطلوب خدا و مقصود انبیا و محبوب اولیایی. تو فریاد عطش همهی اعصار و قرونی، تو عصارهی خلقتی.
میگویند: تو نیستی. چه یاوهای؟! من تو را با ذره ذرهی سلولهایم و از عمق جانم، میخوانم. مگر میشود بیتو زنده بود؟ آنها که این راه را میروند، سر در وادی تیه میسایند و چارهای جز بازگشت زیانبار ندارند.
کورباد آن چشمی که تو را نبیند. من، تو را بر بال ملایک و گلبرگهای نیلوفر و ترانهی باران دیدم. من تو را در شکستن دیو و فروزش فرشته و هشت سال رویارویی تمامی ایمان در برابر تمامی کفر و در صلح سبز و فراق روح اللَّه و آمدن روح الامین دیدم.
جرقهی مشرق
نوید آوای تو بود
و فریاد مرا که میرفت
تا در فصل آخر تاریخ گم شود
از انجماد فسردن رهایی داد
ای نوید آزادی از هرچه انجماد و فسردن
باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
و بیزلال چشمت، تنهایی حضورم.
مهربانا! خدا کند تو بیایی. تا این بار، چشم در چشم تو داشته باشم و چشمان بیفروغم را فروغی دوباره بخشم. اینجا کشور توست، کشور اهلبیت است. بوی علی و حسین و فاطمهعلیهم السلام از در و دیوار آن میبارد. متی ترانا و نراک.
مهدیا! عزیزا! یوسفا! صدیقا! بیا که بیتو، هستی سخت خاموش است. تو فریاد العطش منی. عطشی نه تقلیدی و تلقینی که برخاسته از بنیانهایی به بلندای همهی تاریخ و برگرفته از طراوتی به زلالی همهی فطرتها.
عزیزا! دیر به یادت افتادیم، میدانم. هنوز هم در بسیاری از جاهای این مرز و بوم، رنگی از تو نیست. هیچ عذری نیست و هیچ دستآویزی نداریم، جز این که بگوییم: یا محسن قد اتاک المسیئ، انت المحسن و نحن المسیئون، شرمندهایم. بنا داریم لااقل فصلی را با تو باشیم. آیا امید وصلی هست؟ میخواهیم روز تولد تو را به امید تولد دوبارهی خودمان به جشن بنشینیم. آیا امید تولدی هست، ای تولد بالغ هستی؟ مهدی جان! خفاشان، دنیا را بیتو میخواهند و برای نیامدنت، همهی خوبیها را به اسارت بردهاند و از سگهاشان، زنجیرها را برداشتهاند و انسانها را که اغنامشان هستند، گروه گروه به مسلخ میبرند. ما هم دستهامان را یله و چشمهامان را به راه و گامهامان را استوار و دلهامان را برایت آذین بستهایم و اگر در برابر دین ما بایستند، در برابر تمام دنیای آنها خواهیم ایستاد.
خورشید من برآی که وقت دمیدن است!
فصلهای سرخ و سفید و زرد را آزمودیم. چیزی در چنته نبود. بگذار فصل آخر را با تو باشیم. این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است. این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است.
از افقهای دور کسی میآید
با تبر ابراهیم
زمزمهی عیسی
صلابت موسی
با رسالت رسول بر دوش
و ذوالفقار علی در دست
و خون حسین در رگ.
چشمانم را ببین، چشم انتظار است
دلم را نظاره کن، بیقرار است
دستانم را بنگر، چه مهیاست
آنجا که کوه هم از پا میافتد، من ایستادهام.
از افقهای دور کسی میآید
با دستانی پر
باز آ که با آمدنت، بهار ماندنی است.