سلام من به اون آقایی که در بین ما و غائب از نظرهاست
باز دلم امروز صبح به لرزه افتاد وقتی در دعای ندبه خواندم کجایی آقا،چون در این لحظه با خود میگم نکنه اینکه بغلم
نشسته آقا باشد و من شرمسار رویش بشم؛
یابن الحسن آقای خوبم نمیدونم این روز کجا خیمه زدی ،کنار جدت امام حسین و عمویت حضرت ابوالفضل که
تولدشون بگیری یا اینکه رفتی به مادرت زهرا تبریک بگی،نمیدونم ولی هر جایی ما از دعایت فراموش نکن؛
آقا جان به گناهانم نگاه نکن، به کرم بزرگواری خودت نگاه کن که با من رو سیاه چطوری باید حساب کنی،اگر
بخواهی تو به گناهم نگاه کنی من به کرمت نگاه میکنم تو به خدایت بگو این گنهکاره منم میگم به خدا این پسر
زهراست خدا ،گناه من یا کرم این خدا کدوم بیشتره
آری آقا جان من به شما محتاج و نیازمندم ،خودت میدونی در چه مشکلاتی هستم مولای من ،تو این اعیاد این ماه به
حق سه مولود اول این ماه و بحق خودت که درخشنده نیمه آن هستی ما را دریاب.
ایکاش میدونستم کجایی میومدم همچون طفلی که برای بدست آوردن خواسته چطوری گریه و زاری میکرد دور
مادرش منم دور شما میچرخیدم با خود میگفتم یابن الحسن بحق پهلوی شکسته مادرت بده حاجتم
ایکاش ایکاش ایکاش
سلام به ماه شعبان
سلام به ماهی که خیلی از بندهای اون نمیدونن چه ماهیه
سلام به اون ماهی که اربابم حسین درش متولد شده
سلام به اون ماهی که ماه بنی هاشم توش می درخشه
سلام به اون ماهی که پسر اربابم درش متولد شده
سلام به اون ماهی که منجی عالم درش متولد شده
سلام به اعیاد شعبانیه
سلام به مناجات های شعبانیه
ماه شعبان ماه خیلی نازیه
ماهی که من عاشقشم
به نام خدا
“اقراء” بخوان ، به نام پروردگارت ، پروردگارى که تو و همه انسان ها را خلق کرد، بخوان و او را به بزرگى یاد کن ، کسى که به تو خواندن را آموخت. این جملات زمانى بر محمد (ص ) خوانده شد که او از خواندن و نوشتن چیزى نمى دانست.
بخوانم ؟ چگونه بخوانم در حالى که ; با صدایى لرزان و پر التهاب پرسید !خواندن نمی دانم
آیا رسالتى که محمد (ص ) مى بایست بار سنگینش را بر دوش مى کشید و پیش از او پیامبرانى همچون عیسى (س ) و موسى (س ) بشارتش را داده بودند پایه هایش بر خواندن استوار مىشد و آن چه را که به او تکلیف شده بود ابتدایش علم و آگاهى و اندیشه و دانش بود؟ موجى از ترس و دلهره بر دل محمد (ص ) افتاد و او را در تردید و گمان فرو برد.
جبرییل که با طنین خود، نغمه ى”بخوان ” را بر محمد (ص ) زمزمه کرد،بر اندام او آگاهانه لرزه اى افکند و بر پیشانیش عرق سردى را افشاند و او را وادار کرد که خود را بر لفافه اى بپیچد.
اى محمد (ص ) بدان که ; بانگ امین خدا بر محمد امین ، او را به خود آورد که هیچ چیز و هیچ کس به جز پروردگارت نمى تواند تو را پناهنده باشد و به تو آرامش بدهد، برخیز و مردم را بشارت بده و خداى خود را به پاکى یاد کن .
محمد (ص ) از جانب پرورگار و براى انذار و هدایت مردم ماموریتى بس دشوار یافته بود و مى بایست که بر این ماموریت استقامت کند، همانطور که به او امر شده و دستور داده شد.
بدین سان محمد (ص )برانگیخته شد تا علم و آگاهى بر سر یر ظلمت و تاریکى بنشاند و در مسیر هدایت انسان از هیچ چیز فرو نگذارد.
به گواه تاریخ این روز بزرگ در بیست و هفتم ماه رجب و سیزده سال قبل از هجرت و زمانى که پیامبر چهل سال بیش نداشت ، صورت گرفت .
محمد (ص )در دورانى به رسالت مبعوث شد که جهل و نادانى بر اجتماع انسان ها سایه افکنده بود و نه تنها عربستان بلکه بسیارى از سرزمین هاى دیگر در گمراهى بسر می بردند.
آیین و سنت هاى ناپسند و غیراخلاقى رواج یافته و ثروت اندوزى و تفاخر به حد اعلاى خود رسیده بود.
مردم در جامعه از امنیت اجتماعى برخوردار نبودند و از آزادى و استقلال نیز خبرى نبود.
نظام سیاسى و اجتماعى تنها در قبیله ها پایه ریزى مىشد و بزرگ قبیله تنها کسى بود که قانون اجتماعى را تنظیم مىکرد.
آن که زر و زورش بیشتر بود حرفش خریدار داشت و آن که این ها را نداشت برده ى بى چون و چراى زورمداران بود.
نظام برده دارى و تبعیض هاى اجتماعى و نیز تقسیم بندى انسان هایکى از قوانین محکم در نظام سیاسى بشمار مى رفت .
از دانش تنها شعر و شاعرى مفهوم داشت و کلمات تنها براى استهزا و تفاخر بکار گرفته مى شدند.
علم و اندیشه در دیرها و معبدها محبوس بود و تنها اعراب بیابان گرد و برخى از قبیله ها به فصاحت کلام مشهور بودند.
در تجارت و سوداگرى ، ربا رایج بود و این شیوه در داد و ستد بر سود عادلانه ، غلبه داشت .
خوشگذرانى، مى گسارى، باده نوشى و بى ارادگى در جامعه رواج داشت ، زنان و دختران از هیچ جایگاه اجتماعى برخوردار نبودند و تنها براى تطمیع مردان مورد استقبال قرار مى گرفتند.
در چنین زمانى بود که رسالت پیامبر به او ابلاغ شد و بعثت او آغاز شد و نبى اکرم (ص ) با دانشى که در کتاب الهى جمع شده بود به تبلیغ رسالتى که بر عهده اش گذاشته شده بود، پرداخت .
رسول خدا (ص ) اصلى ترین وظیفه رسالت و نبوتش را تکمیل کردن کارهاى خوب و اخلاقى ذکر فرموندند و خطاب به مردم گفتند : من مبعوث نشدم مگر براى کامل کردن اخلاق .
دانش مبتنى بر وحى، سیماى آرام و چهره ى متین ،تواضع و خشوع براى مومنان و خشم و شدت براى کافران ، رافت و مهربانى با بیچارگان و درماندگان و یتیمان و تقدم در سلام ، ایجاد حقوق برابر براى همه و تثبیت فرهنگ آزادى در جامعه ، توجه به حقوق همسایه و تکریم بردگان و نیز انجام صله رحم از خصلت هاى ویژه پیامبر اکرم بود که بعد از رسالتش موجب جذب مردم به آیین اسلام مى شد.
توصیه پیامبر به مردم ، فراگرفتن دانش و سواد و تفکر و اندیشه بود بطورى که مى فرمودند : از گهواره تا گور دانش بیاموز و هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى، در سرانجام و عاقب آن کار نیک بیاندیش.
امروز همه در دعای ندبه میخواندیم یاغیاث المستغیثین، در همین حال یاد امام موسی کاظم
افتادم که در زندان،در حالی که به غل و زنجیربسته بود فریاد میزد یا غیاث المستغیثین، ای خدا
به داد من برس،آری آخر کسی نبود که امام را نجات بده تا به شهادت رسید، ای مردم وقتی که
امام را خواستند تشیع کنند دیدن تابوت بر دوششان سنگینی میکند،وقتی که در تابوت باز کردن
دیدن امام هنوز به غل و زنجیر بسته هست،وای وای وای، مردم آخر امام را با احترام تشیع
کردند به خاک سپردند ،و به امام رضا سر سلامتی دادن،ولی دلها بسوزه از غریب کربلا،معذرت
میخوام از سادات ،وقتی که سر آقامون با لب تشنه جدا کردن،به همین بسنده نکردن آن ملعون
دستور داد به اسبها نعل جدید بزارید به جسم بی سر حسین بتازید وای عزیزم عزیزم عزیزم ،آ
والله با خدا کسی نبید م کربلا که گوُه یان که م این زمین کربلاست کوک فاطمه دختر پیغمبره
آخه آخه آخه
وای مردم آخرش امام زین العابدین اومه سر جسم ب سره باباش حسین هر جوری بود اورا به
خاک سپرد با انگشت مبارکش روی خاک قبرش نوشت هذا قبرٌحسین عطشانا لاحول ولا قوه الا
بالله العلی العظیم
السلام علیک یا اباصالح
آقا جان اگر گویم عاشقتم دروغ گفتم چون عاشق همیشه خودش مانند معشوقش میکنه
اگر گویم غلامتم راست گویم چون غلام خودش را در بست اربابش میکنه ،اگر چه غلام نسبت به اربابش جسارت کنه ولی اربابی چون شما آقا
همیشه در همه حالات هوای غلامت داری،پس ارباب من هوای غلام رو سیاهت داشته باش ،چون اگر تو دستش نگیری میره به بیراهه،
آقا جان ولی این غلام ادعایش اینه که با این همه گناه باز میگه دوستت دارم ،آقای من ،از کوچکی وعده آمدنت به من رسید ولی هنوز این
وعده به وقوع نپیوسته ،شاید هم دلیلش من رو سیاه باشم، نمیدونم ولی خودت بگو کی میای، نکنه روزی بیایی که من در حال گناه باشم
باز میگویم دوستت دارم