من اصلاً قرار نبود برم مراسم اما نمیدونم چه نیروی مرموزی بود که شب سیزدهم مرا به طرف مسجد کشاند و خودم جزء معتکفین حساب
کردم،ولی خداییش خیلی هم برای من با اینکه اولین سالم بود ولی خیلی خوش گذشت و هیچ وقت پشیمون از این سه روز نمیشم و از خدا
هم میخوام که این توفیق همه ساله بهم بده ،بیشتر از از همه که بهم ح-ال عجیبی داد دعای کمیل و مراسم وفات ام المصائب حضرت زینب و
اعمال ام داوود بود روز آخر ،ولی وقتی که هی به ساعات آخر میرسید نگران تر و گریان تر بودم ،دیگه نتونستم آروم بگیرم رفتم در کنار روحانی
در مراسم جناب آقای شیخ کاظم هویزه گفتم میترسم از درب مسجد شب برم بیرون کمکم کن ،گفت برا چی ،گفتم برای دشمنی که دارم
منتظرم ایستاده ،آره همان شیطان میگم، میترسم دوباره در بند شیطان برم،حاج آقا گفت :
شیطان اگر ما خودمون دعوتش نکنیم و بتونیم خشیت الهی بدست بیاریم بوسیله سه کلمه بدون که هیشه پیروزی و برنده میدان هستید آن
سه تا عبارتند از :
مشارطه مراقبه محاسبه