سلام ، سلامی به گرمی زمین داغ کربلا و سلامی به زیبایی های طبیعت به شما دوستان
باز جمعه ای دیگه ای هم آمد ورفت ولی آقا نیومد نکنه هنوز ما آدمها هنوز خودمون برای ظهور آماده نکردیم دوستان باید برای
تعجیل در ظهورش کاری کرد
تا کی باید ما گناهان دور اطراف خودمون ببینیم ولی آقا را نبینیم
آقا بیا که از هجر فراقت نگران و پریشان حالیم
خدایا آقام کجاست
سلام دوستان شب همگی بخیر این عکس پسر برادرم که خداوند بعداز دوازده سال چند ماه بهشون داد
هر جنبش و انقلابی، به یاران و همراهانی نیاز دارد؛ یارانی که ستونهای انقلاباند و سنگینی آن را بر دوش میکشند. سستی و
استواری هر یک از این دو، با سستی و استواری دیگری ارتباطی تنگاتنگ دارد؛ یعنی، هر اندازه حجم بنای انقلاب کمتر باشد،
پایههای آن از استحکام کمتری برخوردار خواهد بود و به هر میزان که آن بنا، بلندتر و گستردهتر باشد، به ستونهای محکمتری نیاز
خواهد داشت. ما با نگاه به حجم و گستردگی این بنا، میتوانیم دریابیم بر چه ستونهایی افراشته شده است؛ همچنانکه با تأمّل
در اهداف و غایات آن نیز میتوانیم، میزان و حجم ابزار و وسایل مورد نیاز و نیز پدیدآورندگان آنرا گمانه زنیم.
در این نوشتار، بهدنبال تبیین ویژگیهای یاوران امام مهدی (ع) و همراهان او هستیم؛ کسانی که در حرکت جهانی او، به مثابه
بازوان نیرومند آن حضرت، در خدمت او و اهداف او هستند.
این نوشتار دو نتیجه اساسی در پی خواهد داشت:
اوّل اینکه دانستن این ویژگیها، میتواند مقیاسی برای محک زدن خود و اهداف خود و معیاری برای فهم میزان قابلیت ما، در
همراهی با حضرت و جهاد در رکاب او باشد. ما همیشه، منتظر رؤیت خورشید بودهایم و شاید فردا، روز موعود باشد! آیا ما خود را
برای آن روز مهیا کردهایم؟ با فهم این ویژگیها، میتوانیم دریابیم که پای رفتن این راه را داریم یا نه و در آن روز موعود در کنار
حضرتیم یا در مقابل او.
ثمره دوم، زمینه سازی برای ظهور است. توضیح اینکه فرا رسیدن روز سراسر مبارک ظهور، بسته به دو عامل اساسی است که
منطقاً، با فقدان هر کدام از آنها، قیام حضرت، بینتیجه خواهد بود:
1. وجود زمینه مردمی؛ اگر در مردم، احساس نیاز به امام شکل نگیرد، وقتی او بیاید، قدرش را نخواهند دانست و به راحتی او را
تنها خواهند گذاشت؛ بلکه شاید علیه او شمشیر نیز بکشند، همانگونه که اغلب مردم با پیشوایان معصوم پیشین(ع) چنین کردند.
2. فراهم آمدن یاران، همراهان و همرزمانی کارآمد و توانمند که با فقدانشان، کار حکومت، هدایت و رشد به سامان نخواهد رسید.
دانستن ویژگیهای یاران حضرت و تلاش در راه کسب آنها، در واقع تلاش برای زمینه سازی ظهور و فرا رسیدن آن روز مبارک است.
در روایات، گرچه از این صفات، به عنوان ویژگیهای یاران حضرت یاد شده است؛ امّا بدون تردید یکی از پیامهای این روایات، بر
شمردن شرایط آرمانی یک منتظر است. اهدافی که یک منتظر واقعی باید برای خود ترسیم کند و تمام توان خود را در راه رسیدن به
آنها بهکار بندد و اوجهایی که یک شیعه در تمام قرنها و عصرها باید بدانها چشم دوخته، خود را در مسیر دست یافتن بدانها قرار
دهد.
زهرای ما(س)، آن روزها، بعد از رحلت رسول خدا(ص) و پیش از آنکه، خود نیز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهی به پدر چشم انتظار خویش بپیوندد، بارها کوچه های مدینه را کاویده بود و به دیدن برخی از «خواص» رفته بود، فاطمه(س) با دلواپسی سفارش های رسول خدا(ص) را به آنان گوشزد کرده بود و عهدی که با خدا بسته و اکنون بی محابا شکسته بودند را یادآور شده بود. اما، دلشوره فاطمه(س) که اصرار او را در پی داشت، پاسخی جز سکوت برخی از خواص، به دنبال نداشت و چنین بود که صدای فاطمه(س) در سکوت سنگین و سؤال آفرین آن روزها گم شد. زهرای ما(س) می دانست که اگر مردم از ولایت علی(ع) دور شوند بی تردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور می شوند. فاطمه(س) در محرومیت جهان اسلام از امامت علی(ع)، «فتنه جمل» را می دید، نعره مستانه معاویه در فریب صفین را می شنید، در «نهروان»، جهالت خوارج را می نگریست و در سحرگاه خونین نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه بر فرق شکافته علی(ع) می گریست، اشرافیت بر باد رفته را می دید که بار دیگر به میدان آمده، حسن(ع) را که از محرومیت مردم گرفتار در چنگال معاویه خون دل می خورد و سر مطهر حسین(ع) را می دید که در هنگامه خون و فریب اشراف بر نیزه می رود، یزید را می دید که سر بریده فرزند رسول خدا(ص) را پیش روی نهاده، بر لب و دندان او می زند و اجداد به هلاکت رسیده خود در «بدر» و «حنین» را به تماشای انتقام می خواند! و... مردم مظلوم را که در چنگال خونریز «بنی امیه» و «بنی عباس» گرفتارند و جماعت مسلمانان را که انگشت پشیمانی به دندان می گزند و دست حسرت بر پیشانی می زنند که کاش ولایت علی(ع) آن دوستدار محرومان و حامی مظلومان را پاس می داشتند تا ولایت حجاج بن یوسف ها و منصور دوانقی ها که خونریز و انسان ستیزند را به زور بر گرده خویش نمی داشتند. فاطمه(س)، اینهمه را می دید که آنهمه دلشوره داشت... و سرانجام هنگامی که در میان خواص آن روزها، برای ندای ملکوتی خود پاسخی نیافت، با «بی نشانی» تربت خویش برای آیندگان «نشانه» گذاشت تا ناخشنودی دختر پیامبر خدا(ص) از رخدادهای آن روزها را به خاطر بسپارند و هیچگاه «علی»(ع) را تنها نگذارند... چنین بود که در آن نیمه شب تاریک، علی(ع) و شماری اندک از یاران وفادار او خورشید را بدرقه کردند و دختر را به پدر، یا مادر را به فرزند! سپردند، مگر نه این که «ام ابیها» بود... پس هم ا ین بود و هم آن و... مزارش بی نشان... راستی! خورشید و شب!... هیچکس به یاد ندارد که این دو را با هم دیده باشد... |
برگرفته از روز نامه کیهان