امروز وجود مقدس حضرت حجّت - ارواحنا فداه - در میان انسانهای روی زمین، منبع برکت، منبع علم، منبع درخشندگی، زیبایی و همه خیرات است.
...برای انسانی که دارای معرفت باشد، موهبتی از این برتر نیست که احساس کند، ولیّ خدا، امام بر حق، عبد صالح، بنده برگزیده در میان همه بندگان عالم و مخاطب به خطاب خلافت الهی در زمین، با او و در کنار او است؛ او را میبیند و با او مرتبط است.
مهدی موعود (عج)، مظهر رحمت و قدرت حق و مظهر عدل الهی است و کسانی که بتوانند با این کانون شعاع رحمت و تفضلات الهی، ارتباط روحی و معنوی برقرار کنند، در تقرّب به خداوند، توفیق بیشتری مییابند؛ زیرا نفس توسّل و توجّه و ارتباط قلبی با آن حضرت، موجب عروج و رشد روحی و معنوی انسان میشود.
... یکی از آن خورشیدهای فروزان، به فضل و کمک پروردگار و به اراده الهی، امروز در زمان ما به عنوان ((بقیة اللَّه فی ارضه))؛ به عنوان ((حجة اللَّه علی عباده))؛ به عنوان ((صاحب زمان)) و ((ولیّ مطلق الهی در روی زمین)) وجود دارد. برکات وجود او، [و ]انوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر میرسد... این خورشید معنوی و الهی بازمانده اهلبیت(ع) است.
ولی عصر - صلوات اللَّه علیه - میراثْ برِ همه پیامبران الهی است.
امام بزرگوار و عزیز و معصوم و قطب عالم امکان و ملجأ همه خلایق، اگرچه غایب است و ظهور نکرده، امّا حضور دارد.
امام زمان (عج) امانت و گوهر درخشنده عظیم آفرینش در میان ما، امروز بی گمان بیش از هر زمان، متوجّه و مراقب این ملّت است
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی چون نیک بدیدم، به حقیقت، به از آنی ( حافظ )
یکی از شیوههای چیره شدن بر این وضعیت، عادی جلوه دادن آن مسأله است. یعنی باید این نکته را به جامعه تبیین کرد که موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و برای دیگران نیز رخ داده است. قرآن کریم نیز همین شیوه را به کار گرفته است. در صدر اسلام، روزه، حکمی جدید و همراه با اندکی مشقت بود؛ زیرا روزه دار میبایست از بسیاری از امور مباح چشم بپوشد و از ارتکاب آنها خودداری کند. شاید برخی مسلمانان در برابر چنین حکم بیسابقهای، واکنش نشان میدادند و آن را به سختی میپذیرفتند. از این رو، قرآن کریم، ابتدا مسلمانان را از نظر روانی برای پذیرش آن آماده میکند. خداوند متعال میفرماید:
یا ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلهم.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه که بر پیشینیان شما، نوشته شد.
یعنی مپندارید که این تکلیف، مسألهای بیسابقه و فراتر از توانایی شما است. هرگز چنین نیست؛ زیرا وجوب روزه، حکم متداولی است که گذشتگان نیز موظف بودهاند آن را انجام دهند.
مسایلی مانند اعتقاد به حضرت مهدی (عج) و غیبت و ظهور ایشان نیز به ظاهر بدیع و بیسابقه بوده و طول عمر ایشان با هالهای از رمز و راز و شگفتی همراه است. افزون بر آن، این باور بر همهی شؤون حیات آدمی تأثیری بنیادین بر جا میگذارد. از این رو، برخی افراد از پذیرش آن سرباز میزنند و آن را انکار میکنند. امامان معصومعلیهم السلام در برابر این اندیشه، کوشیدهاند با بیان موارد مشابهی که در تاریخ گذشته - بویژه تاریخ پیامبران الهیعلیهم السلام - رخ داده است، مسألهی غیبت امام عصر (عج) و دیگر مفاهیم مربوط به آن را عادی جلوه دهند، تا مردم به گمان بیسابقه بودن، در آن به دیدهی شک و تردید ننگرند. برای نمونه، به کلام نورانی حضرت مهدی (عج) به شیخ صدوق میتوان اشاره کرد. اصل ماجرا را از زبان شیخ صدوق میشنویم:
شبی در عالم رؤیا دیدم که در مکهام و گرد خانهی خدا طواف میکنم. در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس کردم و بوسیدم. در این هنگام، دعاهایی را که برای زمان بوسیدن حجرالاسود است، میخواندم. در این حال، مولای خود حضرت مهدی (عج) را دیدم که بر در خانهی کعبه ایستادهاند. با خاطری پریشان به حضرت نزدیک شدم. حضرت با نگاهی به رخسارهام به فراستِ خود، راز دلم را دانست. به او سلام کردم. حضرت پس از جواب سلام، فرمود: چرا دربارهی غیبت، کتابی نمینویسی، تا اندوه دلت را بزداید؟ عرض کردم: یابن رسول اللَّه! در این باره کتاب نوشتهام. حضرت پاسخ دادند: منظورمان این نیست که همانند گذشته بنویسی. کتابی دربارهی موضوع غیبت بنگار و در آن، غیبتهای پیامبرانعلیهما السلام را بیان کن.
چون سخن حضرت به پایان رسید، از دیدگانم پنهان شدند. من از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و مناجات پرداختم. چون صبح دمید، نگارش این کتاب را آغاز کردم.
حضرت یوسف یکی از پیامبرانی است که حضرت مهدی در روایتها به ایشان تشبیه شدهاند. البته در این روایتها، حضرت مهدی (عج) از جهتهای گوناگون به حضرت یوسفعلیه السلام تشبیه شدهاند. امام باقرعلیه السلام در روایتی تنها به شباهت در غیبت اشاره کردهاند. هم چنین ایشان در جایی دیگر، به شباهتهای دیگری اشاره فرمودهاند. حال آن که امام صادقعلیه السلام بدون اشاره به شباهتهای پیشین، شباهت دیگری بر شباهتهای یاد شده میافزایند. اینها نشان میدهد که منظور، حصر شباهتها در موارد یاد شده نبوده، بلکه تنها برای نمونه به برخی از آنها اشاره شده است. با توجه به این نکته و با الهام از فرمایش حضرت مهدی (عج) به شیخ صدوق، این نوشتار میکوشد با تأمل در قرآن و روایتها، شباهت و همانندیهای موجود میان یوسف زهراعلیه السلام و یوسف یعقوبعلیه السلام را بازگو کند، تا از این رهگذر، فهم و پذیرش امر حضرت مهدی، آسانتر گردد.
عقیده به ظهور مصلح و آمادگی برای یک انقلاب جهانی، آنقدر حیاتی و لازم بوده است که پیشوایان دینی انتظار را استراتژی مهم این برههی تاریخی دانسته و حکم و دستور به آن در دوران غیبت دادهاند. اهمیت و ضرورت دورهی انتظار را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد:
الف - توجه به معنا و حقیقت انتظار، دریچهای است برای رسیدن به این مهم. همانطوری که قبلاً به طور کامل بحث شد، انتظار یک دورهی آمادهسازی و زمینه سازی است و هر انقلاب و حرکتی که این دوره را پشت سر نگذاشته باشد ابتر و ناقص و بیثمر خواهد بود. ما کسانی را میبینیم که به پا ایستادهاند و راه افتادهاند، ولی دوره انتظاری نداشتهاند. گویا چیزی نمیخواستهاند و تنها بر اساس جوّ محیط و جریان حاکم به رفتن وادار شده بودند. اینها بدون انتظار و بدون آماده باش در گامهای اول گرفتار شدهاند و به خودخوری و فرار از خویشتن رسیدهاند و آخر سر در زیر فشار ابهامها و اشکالها، در مرحله فکر و اعتقاد، در مرحلهی ظرفیت و تحمل، در مرحلهی طرح ریزی و در مرحلهی عمل، از کمبود امکانات گرفته تا نیازهای اقتصادی و نیازهای تخصصی و علمی و حتی آمادگی بدنی و توانایی جسمی، در زیربار این فشارها و ابهامها، به انزوا و فرار از کار و جدایی از عمل روی آوردهاند. طبیعی است آنها که عمل زده بودند، بعدها با نفرت، عرفان زده، فلسفه زده و علم زده و کلاس زده هم بشوند و به دنبال پناهگاهی بگردند. که باز هم طبیعی است که به پناهی نرسند و سرگردان بمانند.
این خاصیت انتظار است که تو را وادار میکند تا کمبودها را حدس بزنی و برای تأمینش بکوشی و این خاصیت انتظار است که تو را به آمادگی و حضوری میرساند که ما نعمها را بشناسی و برای رفعشان، برنامه بریزی. آنجا که آدم میبیند آدمهایی استخواندار پس از سالها تحصیل چگونه سر در گم هستند و نمیدانند چه کنند و خسته و رنجور و آزرده و سر در لاک شدهاند با پرسش رو به رو میشود علت انزوا و خستگی اینها همان نداشتن دورهی انتظار است. اینها ندیده آمدهاند و طبیعی است که با دیدن مشکلات، متحیر و سرگردان شوند یا اینکه تجدید نظر دوباره داشته باشند و از اساس، کارشان را درست کنند و بنیادی پیش بیایند.
ب - از طرفی، ضرورت و اهمیت دوره انتظار را میتوان از لابهلای صفحات تاریخ نیز به دست آورد.
پس از رحلت رسول اکرمصلی الله علیه وآله و شهادت امیرالمؤمنینعلیه السلام و سیدالشهداعلیه السلام تابه امروز، ریشه تمام حرکتها و نهضتهای شیعی علیه باطل و استثمارگران، همین فلسفهی اجتماعی انتظار و عقیده به ادامهی مبارزه تا پیروزی حق بوده است. این امر چنان مورد توجه بزرگان دین قرار گرفته تا آنجا که یکی از معیارهای پذیرش اعمال معرفی شده است. از مهمترین رازهای نهفتهی بقای تشیع همین روح انتظاری است که کالبد هر شیعه را آکنده ساخته و پیوسته او را به تلاش و کوشش و جنبش وامیدارد و مانع از نومیدی و بی تابی و افسردگی و درماندگی او میگردد. این تأثیر آنقدر ملموس و کارساز بوده که اسلام پژوهان غربی نیز از آن گفتوگو کردهاند.
((هانری کربن))؛ اسلام شناس شهیر فرانسوی میگوید:
...مفهوم غیبت، اصل و حقیقت غیبت هرگز در چارچوب درخواستهای دنیای امروز در معرض تفکر عمیق قرار نگرفته است... معنای این امر به عقیدهی این جانب، چشمهای بی نهایت و ابدی از معانی و حقایق است... معنویت اسلام تنها با تشیّع، امکان حیات و دوام و تقویت دارد و این معنا در برابر هرگونه تحول و تغییری که جوامع اسلامی دستخوش آن باشند، استقامت خواهد کرد. امام زمان، مفهوم اعلائی است که مکمل مفهوم غیبت است، ولی کاملاً به شخصیت امام غایب، مرتبط است. اینجانب، مفهوم امام غایب را با روح غربی خودم به گونهای نو و بکر، احساس و درک میکنم و چنین به تفکر و دلم الهام میشود که رابطهی حقیقی آن را با حیات معنوی بشر، وابسته میدانم.
((جیمز دار مستر))؛ شرق شناس معروف فرانسوی در این باره میگوید:
در حلّه که نزدیک بغداد است همه روزه پس از نماز عصر، صد نفر سوار با شمشیر برهنه میرفتند و از حاکم شهر، اسبی با زین و برگ میستاندند و... فریاد میزدند که: تو را به خدا، ای صاحب الزمان! تو را به خدا بیرون بیا.
وی در جایی میگوید:
قومی را که با چنین احساسات پرورش یافته است، میتوان کشتار کرد، اما مطیع نمیتوان ساخت.
ج - در اهمیت دوران انتظار همین بس که دشمنان، آنرا مانع تسلط خود بر مسلمانان برشمردهاند: ((میشل فوکو، کلر بریر، در بحث مبارزه با تفکر مهدی باوری: ابتدا امام حسینعلیه السلام و بعد امام زمان (عج) را مطرح میکنند و دو نکته را عامل پایداری شیعه معرفی میکنند. نگاه سرخ و نگاه سبز در کنفرانس ((تل آویو)) هم افرادی مثل برنارد لوییس، مایکل ام جی. جنشر، برونبرگ و مارتین کرامر بر این بحث خیلی تکیه میکنند. آنها در تحلیل انقلاب اسلامی، به ((نگاه سرخ)) شیعیان، یعنی عاشورا و ((نگاه سبز)) شان یعنی انتظار میرسند. جملهی مشهوری دارند که ((اینها به اسم امام حسین قیام میکنند و به اسم امام زمان (عج)، قیامشان را حفظ میکنند.)) دشمن به اهمیت مدیریت شیعه آنهم زمانی که رهبر آن غایب و از نظرها پنهان است، پی بردهاند و به همین منظور اقداماتی در این رابطه انجام دادهاند و سناریوهای متعددی را جهت تضعیف و نابودی این اندیشهی مقدس طراحی کرده و متناوباً به اجرا گذاردهاند.
از آن جمله، دخالت مستقیم و حمایت از پروسهی ((شخصیت پردازی و مهدی تراشی))، تخریب پایهی فکری ((مهدی باوری)) از طریق ژستهای علمی و به ظاهر شرقشناسی، پرورش و حمایت از سرسپردههای داخلی مانند احمد کسروی، شریعت سنگلجی، سلمان رشدی و اخیراً احمد الکاتب، انتشار تبلیغات مسموم رسانهای، امپراتوری اهریمنی رسانههای استکباری و بمباران تبلیغاتی توپخانههای صوتی و تصویری ژورنالیستی نظام سلطه، یکی از قویترین ابزارهای کودتای فکری و شستوشوی مغزی تودههاست.
در واپسین دهههای قرن بیستم، هجومی از این نوع را علیه ایدهی ((ظهور مهدی موعود)) شاهد بودیم. در سال 1982 میلادی، سریالی با نام ((نوستر آداموس)) به مدت سه ماه متوالی از شبکهی تلویزیونی آمریکا پخش شد. این فیلم سرگذشت ستاره شناس و پزشک فرانسوی به نام ((میشل نوستر آداموس)) بود که نزدیک به 500 سال قبل میزیسته است. این سریال، پیشگوییهای وی را دربارهی آیندهی جهان به تصویر کشیده بود که مهمترین آنها پیشگویی وی دربارهی ظهور نوادهی پیامبر اسلام در مکه مکرمه و متحد ساختن مسلمانان و پیروزی بر اروپاییان و ویران کردن شهرهای بزرگ سرزمین جدید (آمریکا) بود.
هدف از این مانور تبلیغاتی، به تصویر کشیدن چهرهای خشن، بی رحم، ویرانگر و گرفتار جنون قدرت از مهدی موعود و تحریک و بسیج عواطف ملل غربی علیه اسلام و منجی موعود آن و در کوتاه مدت، بستر سازی روانی بود.
اگر مفاهیم صحیح واقعی واژهها درک شود، اشتباهات و سوء تفاهماتی که در شناخت مذهب و اهداف آن برای عدهای پیش آمده یا میآید، مرتفع و اهداف واقعی مکتب، روشن میشود. از جمله مفاهیمی که برداشتهای مختلفی از آن شده، انتظار ظهور و فرج مهدی موعود (عج) است. به همین خاطر شایسته است با کمی تأمل و درنگ، در این زمینه، کنکاشی داشته باشیم. انتظار از نظر ریشهی لغوی، به معنای درنگ در امور، نگهبانی، چشم به راه بودن و نوعی امید داشتن به آینده، تعبیر شده است. آن چه با مراجعه به کتب لغوی معلوم میشود، این است که انتظار یک حالت روانی به همراه درنگ و تأمل است. اما از این معنا میتوان دو نوع برداشت کرد. یکی اینکه، این حالت روانی و چشم به راهی، انسان را به عزلت و اعتزال و انزوا بکشاند و منتظر، دست روی دست بگذارد، وضعیت فعلی را تحمل کند و به امید آیندهی مطلوب، فقط انتظار بکشد.
برداشت دیگر، این است که این چشم به راهی و انتظار باعث حرکت، پویایی و اقدام و عامل عمل و آمادگی وسیعتر گردد. اینک سؤال این است که کدام یک از این دو معنا، مراد و مقصود بزرگان و رهبران دینی است؟ با مراجعه به متون روایی، مشاهده میشود که معصومینعلیهم السلام خیلی روشن و صریح با ارایهی تصویری مناسب از انتظار، روی برداشت اول، خط بطلان کشیده و برای اینکه هرگز آن معنا به ذهن مخاطب خطور نکند، به قسمت مهم و اساسی مفهوم انتظار اشاره کردهاند که انتظار، عمل است، آن هم افضل و بزرگترین اعمال یا عبادت است، آن هم محبوبترین عبادت و عمل. اساساً این یک قاعدهی عقلی و منطقی است؛ آن کس که وضعیت موجود را نمیپذیرد و تحمل نمیکند، در انتظار گشایش است: ((من انتظر امراً تهیّأ له)).
بنابراین، بعضی که انتظار را خاموشی و گوشهگیری و اعتزال و مذهب احتراز معرفی کردهاند و بدین وسیله، آن را مورد هجوم قرار دادهاند، به خطا رفتهاند؛ چون حقیقت انتظار را درک نکردهاند و تیری در تاریکی انداختهاند. کما اینکه آنها که انتظار را مذهب اعتراض معرفی کردهاند، آن هم اعتراضی که از سقیفه و از زبان علیعلیه السلام آغاز شد، به بیراهه رفتهاند. در برابر این نگاه، دو پرسش مطرح است. اول اینکه، دامنهی این اعتراض تا کجاست؟ تا رفاه، تا عدالت، تا عرفان، تا آزادی، تا شکوفایی و تکامل و یا.... دوم اینکه، پیآمد این اعتراض، چیست؟ چه باری بر دوش منتظر میگذارد و این نفی با چه اثباتی همراه میشود؟ در مورد پرسش اول باید بگوییم که آرمانهای دینی از تکامل و شکوفایی استعداد آدمی، بالاتراست؛ چون زمانی که انسان به تکامل هم برسد، باز مسأله این است که میخواهد در چه جهتی مصرف شود؟ رشد یا خُسر؟ این دو مسألهی اساسی بعد از تکامل و شکوفایی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودهاند:
الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه.
مردم معدن هستند مثل معدن طلا و نقره.
استفاده از معادن، سه مرحله دارد: اول، کشف؛ دوم، استخراج؛ سوم، شکل دادن. تا اینجا مرحلهی کمال و شکوفایی است، اما این آهن شکل گرفته که مثلاً به شکل اتومبیل درمیآید، جهت میخواهد. پس مرحلهی چهارم، جهت یابی این معدن، این انسان است. جهت به سوی کیست؟ به سوی پایینتر از خود و رضایت به زندگی حیوانی و همین حیات دنیوی؟ این تنزل است. انسان با کمترین مقایسه درمییابد که از حیوانات بالاتر است. در نتیجه، هدفی برتر مییابد؛ حرکت به سوی بالاتر از خودمان .این تحرک است، رشد است. بالاتر از من کیست؟ لابد آفرینندهی انسان که حاکم و خالق هستی است. و امامت، هدایتگر این حرکت و سیر صعودی است که بعد از مقام رسالت، به این مهم میپردازد و اکنون عَلَم این حرکت را باید در دستان پرمهر مهدی موعودعلیه السلام جستوجو کرد.
در مورد پرسش دوم هم باید گفت منتظر مهدی، آماده است و برای سلطان و تسلط مهدیعلیه السلام زمینهسازی میکند، چنانچه در حدیث آمده است: و یوطئون للمهدی سلطانه.
اهمیت این آمادگی و زمینه سازی را در پیام صادقانهی امام صادقعلیه السلام میتوان جستوجو کرد که در آن، به حداقل آمادگی، اشاره شده است:
لیُعدّن احدکم لخروج القائم و لو سهماً فان اللَّه اذا علم ذلک من نیته رجوت لان ینسی فی عمره حتی یدرکه و یکون من اعوانه و انصاره.
باید هرکدام از شما برای خروج قائم، آمادگی پیدا کند، اگر چه با تهیه کردن یک تیر باشد؛ چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیّت یاری مهدیعلیه السلام اسلحه تهیه کرده است، امید است که عمر او را دراز کند، تا ظهور او را درک کند و از یاوران مهدیعلیه السلام باشد.
از طرفی مهمترین لقب پیشوای منتظر، ((قائم)) است که برای احترام هنگام شنیدن آن، قیام لازم است، لیکن حکمت اجتماعی این احترام نیز ما را به معنای حقیقی انتظار رهنمون میسازد و در واقع، انسان منتظر با این حرکت خود میخواهد نشان دهد که در حال آمادگی برای قیام و مبارزه و جهاد است. بعضی به اشتباه فکر میکنند که همهی کارها خود به خود و بدون زمینه سازی و آمادگی درست میشود. در حالیکه هیچگاه بنای عالم بر این استوار نبوده که کارها خود به خود درست شود و بدون هیچ رنجی و جهادی، مشکلات بشریت حل شود. جملات حکیمانهی امام باقرعلیه السلام در این مورد، جالب توجه است:
...قلت لابی جعفرعلیه السلام: انهم یقولون: ان المهدی لو قام، لاستقامت له الامور عفواً و لا یهریق محجة دم، فقال: کلا، و الذی نفسی بیده، لو استقامت لاحدٍ عفواً لاستقامت لرسول اللَّهصلی الله علیه وآله حین أدمیت رباعیته و شبّح فی وجهه کلاّ و الذی نفسیبیده حتی نمسح نحن و انتم العرق و العلق. ثم مسح بجبهته.
... به خدمت امام محمد باقرعلیه السلام عرض کردم: مردم میگویند چون مهدی قیام کند، کارها خود به خود درست میشود و به اندازهی یک حجامت، خون نمیریزد. فرمود:
هرگز چنین نیست. به خدای جان آفرین سوگند! اگر قرار بود کار برای کسی، خود به خود درست شود، برای پیامبرصلی الله علیه وآله درست میشد، هنگامی که دندانش شکست و صورتش شکافت. هرگز چنین نیست که کار خود به خود درست شود. به خدای جان آفرین سوگند! کار درست نخواهد شد تا اینکه ما و شما در عرق و خون غرق شویم)). آنگاه به پیشانی خود دست کشید.
اینک با توجه به معنای لغوی و روایات پیرامون انتظار و اقوال و انظار در این زمینه، میتوان گفت که انتظار نه احتراز است و گوشه نشینی و نه اعتراض و نفی طاغوتها. در واقع، اینها حالت روحی و روانی محض هستند، بلکه انتظار، عمل و اقدام است. پویایی و حرکت است. به همین خاطر در لسان روایات، انتظار بهترین و محبوبترین عمل معرفی شده است. حقیقت انتظار بسیار بالاتر از این محدودههاست. انتظار جنبهی اثباتی دارد؛ یعنی آمادگی و اقدام. منتظر فرزند محبوب و دلدار عزیز، اقدام مینماید و در خود و در محیط اطراف، نشان و اثر میگذارد. منتظر مهدی و قائم آل محمدعلیه السلام چگونه میتواند آماده نشود و زمینه سازی نکند. در حالیکه به شمشیر زدن در رکاب پیامبرصلی الله علیه وآله بر فرق دشمن تشبیه شده، اساساً انتظار خشک و خالی، به عبارت دیگر امید ذهنی به آنکه در جامعه تحقق یابد و آثارش آشکار شود، هیچگاه بهترین عمل نخواهد بود و این معانی، حاکی از حضور در صحنه و فعالیتهای علمی و کار و کوشش و زمینه سازی عینی است نه نیت بدون عمل و امید ذهنی بدون آثار عملی. پس انتظار به معنی آینده نگری، دگرگونی است و این دگرگونی به زمینه سازی، احتیاج دارد.
گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است؟
|